تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



ئیزهار
گفتن، آشکارکردن، دندیدن، پدیدارکردن، هویداکردن.
مەزهەب
تبست، آیین، کیش.
مەزهەر
آینه، نماینده، نمایشگاه، پیدایشگاه.
مەزهەروڵڵا
خداجَه، خواجه. ( یعنی محل جهیدن خدا، مانند باجه: یعنی محل جهیدن باد، که به کردی «واجه» می گویند، به همین مناسبت اولیای اللّه و پیران ارشاد و بزرگان اسلام و داعیان به سوی خدا را خواجه گفته اند و آن غیر از خاجه و خوجه است که اولی به معنی مظهر خاج است که بر مسیحیان اطلاق می شود و دومی به معنی مظهر خوی است که بر کلیمی ها اطلاق می گردد.)
هێزەوهێزهاتن
آماسیدن، آماهیدن، بادکردن.
بارزه
بارزد. (صمغ نباتی است. )
بازه
خَلَنج، پیسه، چَپار، دورَنگ، بگذار! (بەمعنی اخیر اورامی است.)
باڕێزه
بادریزه، (ثمر ریز و نامرغوب یا ثمر نارسیدەکەباد از درخت می اندازد. )
بزه
لَبخند، دُزدەخَند، نیم خَند، شکرخند.
بزه
چشم زدن، بەهم زدن چشم.
بوومەلەرزه
بومَهَن، بومَهین، زَمین لرزه، لَرزَک، زَمین لَرزَک.
بۆزه
(بەانضمام های عهد.)
بێمەزه
بی¬مزه.
بەرەزه
ویل، یَله، وَیلان، دَربدر، سرگشته، برگشته.
بەیازه
سر بُریده.
تڕیزه
سُرین،سرون،کون،شیب،بترجا.
تڕیزه
سُرین،سرون،کون،شیب،بترجا.
تۆم تەڕه تیزه
تەرزه
تگرگ ،یخچ، سنگچه ،سنگک ،سنگوک ،شخگاسه ،شهنگانه ،ژاله.
تەزه
تژه ،بالار ،بالال ،بالاگر ،فرسب ،شاه تیر (تیر بزرگ که از طول خانه می اندازند.)
تەڕوتازه
تروتازه ،تری ،تژه ،تژ. (گوشت یا خیار مثلاً.)
تەڕەتیزه
تره تیزک ،تره تندک ،تیزک ،ونده ،اَنداو ،کیگر ،ککژ ،ککش ،کیکیش ،کیکیر ،کهزک ،کهزل.
جزه
دُزدی، دَست بُرد.
حافزه
بیرگاه، یادگاه، ویرگه.