تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



مەزمەزە
مَزمَزه، مَزه مَزه، غَراره. (آب مثلاً در دهن گرداندن.)
نیازمەن
نیازمَند.
هێزمدان
جیباگه، هیمەدان، هیزم دان.
پێشخزمەت
پیش¬بُد، نوکر، چاکر، پیش¬خدمت.
ڕەزمە
بسته، بُقچه، بوقچه، پَروَنده.
گەزمازگ
گَزمازک، گَزمازو، بارگَز.
بەزم
بَزم، شادی، ماژ.
تەڵزم
تیزه ،شاخه. (شاخه ی هیزم که بواسطه ی شکستن پیدا شود.)
جزم
پَلمه، وَرشیم، فَرشیم. (مقداری از کتاب یا قرآن که روی تخته یا کاغذ برای اطفال نویسند که بخواند.)
عوزم
بزرگی، بزرگواری
عەزم
کرتاخ، آهنگ، هنگ، بسیج
لازم
ایست، دَربا، سَنگول، وایی، خَنور، دربایست.
لێزم
خَلاب، گِلاب، گِلابه.
لێزم
باران تُند.
مڵۆزم
دَشمیر، بَد خواه، سَرخَر.
مەنیاتیزم
پَری دار، پَری گرفته.
نەزم
نَبز، رَگ زَنش.
نەزم
نیوارد، دَهناد، سامان، یاسا.
نەزم
چامه، چَکامه، سَرواد، بَسته، پَیوَسته.
هێزم
جیبا، هیمه، هیزُم، چوب.
هەزم
گوارایی، گوارش، گوارانیدن، گذراندن.
وزم
ناژین، سیاەدرخت.