تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بارانی
بارانی. (پالتوی باشلق دار )
براتووته
براده
رَندش، سونش، سَناو، آواره، توبال.
برادەی تەلا
زَرَک، زَرساوه، سُهاله، سونش زَر.
برادەی نوقره
برازاوا
شابالا، شاەبالا، شَەبالا، شَەباله.
برازاگ
اَخدَر، بَرادَرزاده.
برامازگ
پُزغَند، پُزغَنج.
براژن
برادرزَن، زَن برادَر.
براگەوره
دادَند، دادَرَند.
برای باوکی
بَراداندَر، برادراندر، پسر پدر.
برای دایکی
براداندر، برادراندر، پسر مادر.
برای دایکی و باوکی
بالو، دَادَر.
برایی
بَرادَری.
بو حران
آستان.
بوراق
خیره، دَمَق. (می نگرد بدون اینکەچیزی ببیند.)
بوراق
زیچ، بُراق، چَشم تیز کرده، چشم تند کرده. (در هنگام قهر مثلاً.)
بوراق
دل آرام، دل مرده. (کسی کەهمەچیز می بیند و هیچ چیز نمی خواهد.)
بوراق
رَەاَنجام، راەاَنجام، رەسُپَر.