تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بادار
باددار، باد انگیز، بادآور.
بادار
فَتو، فَتوده، باددار، کلّەباد، خودبین، خودپسند.
باداری
بادام
بادامەتاڵه
گَلوز، بادام تلخ. (ثمر آن )
بادامەتاڵه
مَزگ، مَنج، بُخرَک، اَرجَن، اَرژَن. (درخت بادام تلخ )
بادان
باد دادن. (باد دادن گندم مثلا کەاز کاەجدا شود.)
بانگ هەڵدان
فریاد بَرآوردن، فریاد کردن، فُغان کردن، شیون کردن، گریستن، زاریدن، رَنجیدن.
بانگدان
بانگ زدن، گُلبانگ زَدن.
برنگدان
پَرت کردن، پرتاب کردن، دوراَنداختن، اَنداختن.
بندار
بن، فَرَسب، بُندار.
بندار
بُندار، بیخدار. (بادیەمثلاً.)
بنەکدار
بُندار، بُنَکدار، بازرگان.
به مزدان
بوخچەگەردان
بقچەگردان. (یک قسم بازی بچگان است کەبەفاصلەبەطور حلقەمی نشینند و بستەای را دست بەدست برای همدیگر پرتاب می کنند، یک نفر هم بەدور حلقەمی گردد، بستەرا از دست هر کس گرفت او بلند می شود و بەجای اولی بەدور حلقەمی گردد.)
بورۆ فڕەدان
بڕدان
بُردادن.
بڕشتدار
زوردار، بابُرش، تَوانا، نیرومند، باگُربُزه، بُرًا.
بڕشتدار
زوردار، پُرزور، بابُرش، رُویا، رُویَنده.(زمین )