تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



داکوتانن
پَرتاو، دُشتیاد، زشت یاد.(اسم کسی را پشت سر به بدی بردن. مجاز است.)
داکوتیان
کوفتە شدن، کوبیدە شدن.
داکوژانن
برگرداندن، شکستن.(لباس، اندود مثلاً.)
داکوڵک
داکۆکی
کوشش، تلاش، جَخ، چَغ، دنبال کردن.
داکێشان
پهن کردن، دراز کشیدن.(فرش مثلاً.)
داکەفتگی
همواری، افتادگی، گُودی.
داکەنن
کندن، درآوردن.(لباس مثلاً.)
داگرتن
پایین آوردن، فرود آوردن.
داگرتن
کوبیدن، سفت کردن.(بام مثلاً.)
داگرتن
دوختن.(کنارەی لباس مثلاً.)
داگرتن
داگرتن
فرا گرفتن.
داگرسانن
افروختن، رَوشن کردن.
داگرسیان
افروختن، روشن شدن، افروختە شدن.
داگرسیان
افروختە شدن، برافروختە شدن، قرمزشدن.