تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بێ¬دار
بی¬درخت.
تەنی دار
دار
درخت، دار.
دار
هیزم، هیمە، همە، رَزم، چوب.
دار
تیر، دار، فرسب، چوب.(تیر سر خانە)
دار
دار، سەدارە.
دار
دار، دارنده.(الاغدار مثلاً بدون مضاف الیه استعمال نمی شود.)
ناو دار
میان دار، تنەی درخت. (قسمت وسطی درخت)
وێنه←دار
ژاو، ویژ، سارا، ناب.
کرم دار
گُهَن، موریانه، مورچانه، چوب خوراک
گرێ دار
زَنج، گرەدرخت.
دارا
دارا، دارندە، تَوانگر.
دارای عیلم و عەمەڵ
تنوتاس، توانا و دانا.
دارایی
دارایی
داربلچ
درخت گویژ.
داربەس
چوب بندی.(بنایی مثلاً.)
داربەڕوو
درخت بلو، درخت بلوت.
دارتوو
درخت توت.
دارتوو
دارتو، دُردی، لای.(دُرد شراب)
دارتەقێە
بَلواسَه، دارکوب، داربُر، درخت سُنبه.
داردان
داردان، تُخمدان.(جای نشا و قلم)
داردان
هیزم دان،هیمه دان.
داردان
دار زدن.
دارزانن
فرو ریختن، لِه کردن.(گوشت مثلاٌ.)
دارسان
درختستان، کشتی، جنگل، بیشە.
دارفەرسەخ
فَرسَنگسار، راه نما.
دارقواخ
دار، سەدارە.
دارقواخ
دار کَدو، داقَباق.( داری است در وسط میدان برای تیراندازی نصب کنند، کلمه ی «قباق» ترکی است.