تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خواگیر
نمک¬گیر.
خواڵا
اَتباع «خاڵی» است. «خاڵی و خواڵا» یعنی: تهی و تهک.
خوای تەوەرزه
نمک تَبَرزد، نمک سفید، نمک بلوری.
خوایشت
خواهش، خوازه، دَرخواه، درخواست.
خوت
وَنگ، تهی، تَهَک، خُله، خُوله.
خوته
رَک، زک، ژَک، غُرغُر، لُندلُند، غُر، لُند، زیر لَبی.
خوته کردن
رَکیدن، زَکیدن، ژَکیدن، لُندیدن، غُریدن.
خوتوخاڵی
تهی و تَهَک، خالی و خوله.
خوتووت شوعاعی
پرتوکَشَک. (کشک¬های پرتَو.)
خوتەکەر
رَکان، زَکان، ژَکان، لُندان.
خوخڵافکێ
مولش، خوسَویسی.
خودا
خدا، دارا، داوَر، دادار، گرگر، کردگار، ایزد، پَروردگار.
خودمه
ریو، تبند، داغول، دَغَل، کنبور.
خورافات
بیهوده، پرت و پلا، پَریشان، ولنگواز.
خوراک
پایینی، شیبی، فرودی، فرودین.
خورما
خُرما. (میوەی درخت خرما.)
خورما
خرما. (درخت خرما)