تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خوارەو کەفتن
خواز
خواه، بخواه، خواهان. (دلخواه]
خوازتن
خوازه
روا، سَفته.
خوازگاری
خواستاری، خواستگاری، کَنگاله، کَنغاله.
خوازڵۆک
چیزخواه. (کسی که همه چیز را از همه کس بخواهد.)
خواس
خواست، مَلچَکا، هَوَس، گرایش، پَسایش، خواهش، سَر.
خواستن
خوازهف خواستن، پَیسودن، مَلچکا.
خواستن
سَفتن.
خواستەمەنی
ارمان، سَفته، سپَنج.
خوافرۆش
خوافرۆش
نمک¬فروش.
خوان
برژن، بریَزن، بیرزَن، بیرەزَن، تابەی گلی. (توی ان آش خورند، و روی آن نان بپزند.)
خوان¬زین
میره، خانەزین، میان¬زین.
خوانه خواسه!
بَرگَس، بَرگَست!، خدای ناخواسته!.
خوانچه
خوانچه، خانچه، پیشاره.