تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



خواز
خواه، بخواه، خواهان. (دلخواه]
خوازتن
خوازه
روا، سَفته.
خوازگاری
خواستاری، خواستگاری، کَنگاله، کَنغاله.
خوازڵۆک
چیزخواه. (کسی که همه چیز را از همه کس بخواهد.)
نەخوازڵا
بویژه، ویژه، ویژ.
نەخوازیاک
نخواسته، ناخواسته.
نەخوازیاک
ایرمان، نخواسته، ناخواستە(نطلبیده، شاهد نطلبیده)
ئاواتەخواز
آرزومند، کامخواه. خواهان. درخشیدە، آرزوشدە، خواستە.
دڵخواز
دل خواە، دل بخواە، خواستە، خواست.
دڵنەخواز
اَخواستی، نه خواسته، ناخواسته.