تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



لەبزەڕینە
آش خلیل. (آشی است که از بلغور و عدس می سازند)
وابزا
انگا کُن، آرنگ کُد، چندار کُد، چنان پندار، چنان انگار.
وەبزا
چنان بدان، چنین بدان، انگارکن، چنان انگار، پندار کن، چنان پندار.
قەبز
گرفته، بسته
قەبز
چَک، نوشتَه، رسید
نەبز
نَبز، زدَن، جُنبیدَن. ( جنبیدن رگ مثلاً.)
چاوبز
چَم بَز. (چشم فروهشتن باانگشت به طورتمسخروتَخجیل.)