تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



عام
همه، همگان، همگی
عام فام
عاڵەم ئەجسام
نیوَر، رَوکَش، کیهان (عالم هیولانی)
عەوام
بامی، ناخوانده، جندال (جمع به معنی مفرد است)
غوڵام
بَنده، برده، بُلون، زَرخرید، دادو، رَهی، کودک
غوڵام بەچە
لیتَک، زیدَک، کودَک، اُشاق، خانه شاگرد،
غوڵام گەردش
سَتاوَند، تارمی، اَیوان، رَست، رَسته، راسته
فام
نیوَند، دانش، دانایی، دریافت، فهم
قنچکەسڵام
قومام
بازمیل (علفی است معروف شبیه به گندم یا چودان)
قەوام
پایایی، پایداری، سامان
قەوام هاتن
خَسیدن، خَس شدن، سفت شدن، قَوام آمدن
قەیسی بادام
سَرمش، خوبانی، گَوزاگند (زردآلو را هسته درآورده به جای آن مغز بادام یا مغز گردو گذارند و می خشکانند)
لام
بَهانه، اَنگیزه.
لام وجیم
لَنجه. بهانەجویی.
لەکەی ئەنام
بسَنج، بشَنج، تَفسه، تاش، ماه گرفت. (لکه ی رخسار یا لکه ی بدن)
مقام
کَلَک، بازی، پَرده. ( پرده موسیقی )