تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



فازڵاو
پسابه، لبه ریز،
فەنتازی
دردادن، فرهیختن، ازکرادرآوردن، سواری آموختن
فەنتازی
یَرَع، یَراع، وراه وه، ورداده، فرهیخته، ازکازدرآمده، سواری آموخته (اسب تعلیم شده)
قازاخ
بی زن، بی ژن، (کسی که زن نگرفته باشد)
قازان
دیگ، قَزغان، قَزقان، قازغان، قازقان، غَزغَن، غازغان، غزغند، کژغان، کاژغان، خاژغان، پاتیل، تنگیره، تیان
قازان قوڵفی
کَژَک، کَژه، کَجَک
قازانەسەرە
لولو، اولولو، کُخ
قازڵاخ
هوزه، هوژه، قازلاق (ترک هم قزلاق می گوبد، نوعی از جره است)
قازیقوڵنگ
باتر، کُلنگ (ترک دُرنا می گوید)
قوەی جازبە
کشایی، کشنده، رباینده، نیروی کشایی
لازم
ایست، دَربا، سَنگول، وایی، خَنور، دربایست.
لازوان
لَهنه، لَهبَله، گول، کَودَن، نادان، بی خرد.
لووسکە بازی
بچه بازی، تَکَلبازی، بی ریش بازی، چُرده بازی.
لەق تازە
نُویه، شاخه ی تازه.
مازووڵ
زَبهیده، بَرداشته شُده، بَرکنار شده، خانه نشین.
مازووڵی
زَبهیدگی، از کار ششدن، بیکاری، بیکر شدن، کنار گرفتن، کنار گیری.
مازووڵی کێش
زَبهیده کَش، بیکاری کَش. (کسی که در معزولی کاردار، مودت را از دست ندهد)