تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



شماردن
شماردن
شُمُرش، اِنگار، اَنگاشتن
شمارە
مَر، مار، ؛ ماره، اَمار، آمار، اَماره، آماره، آیار، آیاره، شمار، شماره، هَماره، هَمار
شکارتە
کُمکی (تخمی که بطور کمک برای کسی پاشیده شود)
شکارچی
شکارچی، نخچیروان، شکاروان
شکارگا
شک، گمان، دودلی
شکاری
شکاری، نخچیری، (تازی یا باز که به گرفتن شکار آموخته باشد)
شۆن هەناردن
خواستنف پی فرستادن
شیرخواردن
شیر خوردن، شیرمکیدن
شیرینی خواردن
شیوارە
ستاک، رَستاک، لاکَش
شەرارە
تَف، آییژ، آییژک، اَبیز، خَدره، لَخچه، سَیَنجُر، ایژَک
شەربەشاران
جنگجو، جنگی، سلحشور، شورسَلَح
شەرمەساری
شوره، چکُس، خُدوک، طَیره، شرمساری، شرمندگی، سرافکندگی
شەسسی بێدارە
شەلاخکاری
شەوارە
بَرَنج، شَباره (مرضی است عرض چشم می شود که ضاهراً عیبی ندارد و چیزی را هم نمی بیندو اما مانند کور راه می رود)
عارز
گرزا، گرزنده، دادخواه
عارز
ناوَر، نشوَریده، تاوَریده (ضد گوهر)