تۆڕی زاراوەپارێزیی وشەدان



بارزه
بارزد. (صمغ نباتی است. )
دارزانن
فرو ریختن، لِه کردن.(گوشت مثلاٌ.)
عارزبوون
گُرزیدن، ناوَریدن
عارزی
ناوَری، ناگوهری
پتوپیارزگ
پیرزه.
پیارزگ
پَیرزه. (چیزی که توی کهنه یا دستمال بسته نگهدارند.)
چوارزربه
دَک، دَغ. (چهر ضرب: ریش، ابرو، سبیل، مژه. «دک¬زده» یا «چهار ضرب» زده یعنی: هر چهار را تراشیده باشد.)
کارزۆرەکی
مَجرَک، مَچرَک، بیگاری
عارز
گرزا، گرزنده، دادخواه
عارز
ناوَر، نشوَریده، تاوَریده (ضد گوهر)